نازنین رقیهنازنین رقیه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات نازنین رقیه

تولد نازنین رقیه

سلام کوچولوی مامان... بلاخره انتظارمون به سر رسید وبه دنیا اومدی اما ماجرای به دنیا اومدنت... وزن:3100 قد:50 دورسر:30 شب دوم مرداد بود که مامان حس میکرد درد داره اما درداش منظم نبود .واسه همین فردا صبحش یعنی روز سوم مرداد با مامانا رفتیم پیش خانم دکتر ستوده خانم دکتر بعد از معاینه مامان گفت دهانه رحمت باز شده باید سریع بستری بشی وبه نظر میرسه لگنت تنگه احتمال داره سزارین بشی...مامانا گفت بیا همین حالا بگو سزارینت کنن اما من گفتم نه میخوام طبیعی زایمان کنم خلاصه روغن کرچک هم گرفتیم خوردم اما بازهم دردم شروع نشد بلاخره ساعت 4:30 رفتیم بیمارستان وبستریم کردن واینداکشن شروع شد خلاصه بازم انتظار وانتظار... فردا صبحش یعنی 4مرداد دردها...
15 شهريور 1390

آخرین شب قدر سال 90

گلی جونم ارزومه برم هییت واسه شب قدر ولی با وجود نازگلی مثل شما نمیشه آخه میترسم مریض بشی یا چشمت کنن یا...   کوله بارت بربند شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم بشناسیم خداو بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم میشود اسان رفت میشود کاری کرد که رضا باشد او ای سبکبال در این راه شگرف در دعای سحرت در مناجات خدایی شدنت هرگز از یاد نبر من جا ماتده بسی محتاجم (التماس دعا) ...
1 شهريور 1390

28 روزگی و گر یه های نازنین خانوم

فدات بشم مامانی چرا اینجوری شدی؟همش گریه میکنی تو که دختر خیلی خوبی بودی از 20 روزگیت بد اروم شدیا... راستی نانازم چند روز دیگه 1 ماهت میشه خداروشکر ، مامان بزرگ بابایی میگه چله ات که بگذره درست میشی،همیشه فکر میکردم دختر ارومی باشی اخه توی شکمم خیلی اروم بودی ...
1 شهريور 1390